منطقه خلیج فارس، خاورمیانه و شمال آفریقا در دهه دوم هزاره سوم میلادی دوره پرتنشی را تجربه کرد که در آن صف‌بندی‌ها و نزاع‌های منطقه‌ای شکل خطرناکی به خود گرفت و تا سرحد انفجار رسید، اما از ابتدای دهه سوم یعنی از ابتدای سال جاری میلادی، شاهد تحولاتی قابل تامل در جهت معکوس دهه پیشین در مسیر کاهش تنش‌ها میان رقبا و مخالفان منطقه‌ای ایران هستیم.

کنار هم قرار گرفتن این تحولات بسان تکه‌های پازلی، می‌رود که دورنمای دیگری از منطقه و جبهه‌بندی‌های آن در آینده خلق کند. در این میان فعلا ایران به دلایلی در حاشیه این تحولات است.

در ده سال گذشته، منطقه شاهد سه تحول عمده بود؛ نخست این که بحران میان ایران و اکثر کشورهای منطقه به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافت و در نتیجه آن، رخدادهای تلخ سوریه و همچنین حجم تبلیغات سنگین، یک نوع شیفت مصداقی در مفهوم دشمنی در سطح منطقه روی داد و رفته رفته ایران به جای اسرائیل در جایگاه "دشمن" نشانده شد. همین مساله خود زمینه‌ساز تحول دیگری شد که در پیمان ابراهیم و عادی و آشکار شدن روابط نمود یافته و پای اسرائیل به شکلی رسمی در منطقه باز شد. تحول سوم هم شکافی افقی و عمودی میان جبهه منطقه‌ای رقیب ایران بود که با بهار عربی در نتیجه اختلاف نظر و تعارض منافع  شروع شد. ترکیه، قطر، جریان‌های اسلام سیاسی و انقلابیون در یک بلوک و عربستان، مصر، امارات، دولت‌های پنهان، انقلاب‌های معکوس با حضور اسرائیل در بلوک دیگر قرار گرفتند و یک نزاع نیابتی در طول دهه گذشته میان دو بلوک به موازات جنگ نیابتی دیگری با طرفیت ایران رخ داد. 

از سه تحول پیشگفته، تنش‌ها با ایران با وجود آغاز گفتگوها میان تهران و ریاض و کاهش حدت جنگ رسانه‌ای همچنان ادامه دارد و حتی عملا در لبنان و یمن تشدید هم شده است. اما عادی شدن روابط با اسرائیل نیز با وجود توقف کمی آن با رفتن ترامپ و عدم شمول کشورهای دیگر همچون عربستان، تعمیق کیفی قابل توجهی پیدا کرده است. شوربختانه نفوذ تل‌آویو در ساختار قدرت در سودان با وجود نبوذ روابط رسمی چنان عمیق است که اخیرا پس از کودتای عبدالفتاح برهان و اعتراضات جهانی گسترده به آن، دولت بایدن در مواجهه با تنگنای حاصله، برای اقناع برهان به برگشتن از کودتا از اسرائیل درخواست کمک کرد. 

در کنار آن نیز، اسرائیل پس از رسمیت یافتن روابطش در منطقه، با مساعدت امارات در صرافت گذار به مرحله‌ای پیشرفته‌تر از طریق مشارکت مستقیم یا غیر مستقیم در ائتلاف‌های امنیتی، سیاسی و اقتصادی است و نمونه اخیر آن پیمان سه جانبه میان اردن، امارات و اسرائیل برای تبادل انرژی خورشیدی با آب شیرین است که به موجب آن ابوظبی در اردن یک نیروگاه خورشیدی می‌سازد و برق آن را به اسرائیل صادر می‌کند و این رژیم نیز کارخانه شیرین‌سازی آب برای اردن می‌سازد. همین شراکت اقتصادی در آینده الزاماتی سیاسی و امنیتی در پی دارد که عبور از آن‌ها ساده نخواهد بود. 

اما بر عکس دو تحول دیگر، بحران میان دو بلوک ترکیه و قطر با عربستان، مصر و امارات پایدار نمانده و با آغاز سال جاری میلادی مسیری بر خلاف دهه پیش را طی می‌کند که سرآغاز آن با آشتی چهار کشور عربی با قطر از ژانویه 2021 بود. متعاقب آن، روابط ترکیه با این کشورها تدریجا بهبود یافت، اما طی این دو ماه اخیر روابط ترکیه و امارات روندی غیر منتظره‌ای را طی می‌کند و محمد بن زاید پس از سفر برادرش طحنون دیروز به ترکیه رفت؛ اما سفر وی و نتایج کلان آن از جمله سرمایه‌گذاری ده میلیارد دلاری کجا و سفر معاون وزیر خارجه ایران به امارات کجا؟ در یک دهه پیش، بحران در روابط آنکارا با امارات، مصر و عربستان بسیار شدیدتر از بحران در روابط آن‌ها با تهران بود و رقابت کنونی ترکیه به ویژه با امارات در آفریقا بسیار تنگاتنگ است، اما پرسش اینجاست که چرا کاهش تنش و آشتی میان آن‌ها آسان‌تر از آشتی این کشورها و ایران است؟ علل متعددی دارد و برخلاف تصورات، ارتباط چندانی به اشتراک مذهبی ندارد و از این منظر، نگرانی‌ برخی دول عربی از نوعثمانی‌گری ترکیه کم‌تر از نگرانی‌شان از ایران است. اولا رقابت و تنش میان آن‌ها چارچوبی متعارف و همچنین ماهیت متفاوتی دارد که غالبا ریشه اقتصادی دارد و وقتی پای اقتصاد در میان باشد، بازیگران فهمی بهتر از یکدیگر دارند و راحت‌تر در راستای تامین منافع اقتصادی کنار می‌آیند؛ در حالی که مولفه اقتصاد در رقابت‌های ایران جایگاهی ندارد. ثانیا، طولانی شدن تنش‌های منطقه‌ای با ایران به درهم آمیختگی با تنش تاریخی بزرگ‌تر با غرب به ویژه آمریکا منجر شده و همین، حل یکی به دور از دیگری را دشوار وحضور متغیر اسرائیلی وضعیت را پیچیده‌تر کرده است.

ثالثا، رویکرد ثابت انعطاف ناپذیر در سیاست خارجی، رسیدن به منافع مشترک با دیگران را دشوار ساخته و برخی به این باور رسیده که نمی‌توان با تهران کار کرد.